قشقایی
 
درباره وبلاگ


درود دوستان گرامی به وبلاگ کوروش بزرگ خوش امدین نام وبلاگ مطعلق هست به کوروش بزرگ ولی از همه ی دوره های تاریخی ایران مطلب میزارم و امیدوارم وبلاگ مفیدی باشه برای همه ی ایرانیان و پارسی زبانان و از همه ی شما دوستان میخوام با نظرات خود من را به سوی وبلاگ بهتر یاری دهید با سپاس فراوان بدرود
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 15
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 15
بازدید ماه : 151
بازدید کل : 3703
تعداد مطالب : 242
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1



کوروش بزرگ
کوروش بزرگ پدر ایران زمین




ریشه‌شناسی نام

تردیدها در ریشه‌شناسی نام قشقایی زیاداست. قابل‌قبول‌ترین نظر در این‌باره نظری است که نخستین بار توسط واسیلی بارتلد داده‌شده‌است. به نظر بارتلد، نام قشقایی از واژه ترکی قشقا به معنی «اسب پیشانی سفید» آمده‌است. نظر دیگری هم هست که نخستین بار توسط حسن فسایی در فارسنامه ناصری مطرح شده‌است. طبق نظر فسایی نام قشقایی از واژه ترکی قاچماق به معنی «فراری» آمده‌است.[۱]

خاستگاه

قشقایی‌ها عموماً بر این باورند که اجدادشان به عنوان قراولان لشکر هلاکوخان و تیمور از ترکستان به ایران آمده‌اند. در حالی که ورودشان در زمان مهاجرت‌های بزرگ قبیله‌ای قرن یازدهم میلادی محتمل‌تر است. همه گمانه‌ها در این که ایشان پیش از ورودشان به فارس، مدتی در شمال غربی ایران حضور داشته‌اند متفق‌اند. تا همین اواخر قبیله‌ای با نام مغانلو در میان قشقایی‌ها حضور داشته، که مسلماً نام خود را از دشت مغان در شمال اردبیل گرفته بوده‌است. همچنین احتمال داده می‌شود که طوایف آق قویونلو، قراقویونلو، بیگدلی و خلج‌ها و قشقایی‌ها وجود داشته‌است. برخی نویسنده‌ها از جمله حسن فسایی، تا آنجا رفته‌اند که قشقایی‌ها را شاخه‌ای از خلج‌ها دانسته‌اند. مینورسکی معتقد است که مهاجرت خلج‌ها به فارس و ترکیب شدنشان با قشقایی‌ها این فرضیه را ایجاد کرده‌است. بقایای خلج‌ها در میان قشقایی‌ها قابل تشخیص هستند. غیر از آن خلج‌های یکجانشینی در فلات دهبید موجود اند که گمان می‌رود زمانی که هنوز زندگی عشایری داشته‌اند جزوی از ایل قشقایی بوده‌اند. نام طوایف قشقایی نشان می‌دهد که غیر از خلج‌ها، گروهی از طوایف افشار، بیات، قاجار، قراگوزلو، شاملو و [۱]

تاریخچه

روسای قشقایی‌ها همواره به طایفه طایفه عمله قشقایی تعلق داشته‌اند. نخستین رئیس شناخته شده ایل، ، در قرن شانزدهم می‌زیسته و مقبره‌اش در روستای درویش از توابع گندمان است. ظاهراً مرد مقدسی بوده به همین خاطر مردم به زیارت قبرش می‌روند. بنا به افسانه‌ها او شاه اسماعیل صفوی را در تثبیت مذهب تشیع در ایران یاری نموده. با این حال تنها در آغاز قرن هجدهم میلادی است که نقش قابل توجه قشقایی‌ها در تاریخ فارس آغاز می‌شود. در آن زمان ریاست قشقایی‌ها بر عهده شخصی به نام جان محمد آقا بوده که بیشتر با نام جانی آقا شناخته می‌شود. بنا به افسانه‌ها، فرزندان جانی آقا، اسماعیل خان (رئیس بعدی ایل) و حسن خان نقش موثری در فتح هندوستان توسط نادرشاه داشته‌اند. اما حقیقت این است که آنها مورد خشم خان افشار قرار می‌گیرند و نادر اسماعیل خان را کور می‌کند و حسن خان را می‌کشد. در ادامه قشقایی‌ها مجبور به کوچ به دره گز، کلات نادری و سرخس در خراسان می‌شوند.[۱]

دوران زندیه

نقاشی کریم‌خان زند، برخی بر این گمانند که شخص نابینا ایستاده در کنار وی اسماعیل‎خان است

زمانی که کریم خان زند از اصفهان حکم می‌راند، اسماعیل خان در نامه‌ای از او درخواست کرد که بگذارد که ایلش به فارس بازگردد. کریم خان به این درخواست پاسخ مثبت داد و قشقایی‌ها این امکان را یافتند که به فارس بازگردند. بعدها اسماعیل خان به یکی از معتمدین وی تبدیل شد. برخی بر این گمانند که شخص نابینا ایستاده در کنار کریم خان، در یکی از تابلوهای متعلق به آن دوران که در موزه بریتانیا نگهداری می‌شود اسماعیل خان است.[۱]

در دوران آشوبناک پس از مرگ کریم خان، اسماعیل خان به خاطر ارتباط نزدیکی که با زکی خان داشت ادعای فرمانداری فارس را کرد اما پس از کشته شدن زکی خان توسط جانشینش علی مراد خان اعدام شد. تنها فرزند اسماعیل خان جان محمد خان، که به جانی خان مشهور بود پس از او به ریاست رسید و از جعفرخان زند پشتیبانی کرد. در ۱۷۷۸ میلادی، آقامحمدخان قاجار علیه قشقایی به گندمان لشکرکشی کرد، اما قشقایی‌ها که از این امر آگاه شده بودند به کوه‌ها پناه بردند و نجات یافتند. پس از ترور جعفرخان، جانی خان از فرزند او لطفعلی خان پشتیبانی کرد.[۱]

دوران قاجار

با شکست لطفعلی خان از آقا محمد خان و تاسیس سلطنت قاجار، جانی خان و اقوامش به کوه‌های زاگرس پناه بردند، جایی که ایشان تا مرگ آقامحمد خان در آن پنهان بودند. آقا محمد خان انتقامش را از ایل قشقایی با فرستادن قسمتی از ایل به شمال ایران گرفت، از سوی دیگر در همان دوران بسیاری از طوایف لر و کردی که به همراه کریم خان زند به فارس آمده بودند به ایل قشقایی پیوستند و همین سبب افزایش قابل ملاحظه جمعیت ایل شد.[۱]

در ۱۸۱۸ جانی خان مقام ایلخانی را به دست آورد، فسایی مدعی است که این اولین بار است که از این عنوان در فارس استفاده شده‌است. پس از آن تمامی روسای بعدی قشقایی‌ها این عنوان را یدک می‌کشیدند. پس از جانی خان، فرزند ارشدش محمدعلی خان جانشین وی شد. با اینکه محمدعلی خان همواره مریض بود و بیشتر از باغ ارم شیراز ایل را رهبری می‌نمود، قدرت خارق العاده به دست آورد. نه تنها قشقایی‌ها بلکه دیگر ایل‌های مهم فارس از جلمه بهارلو، آینالو و نفر نیز تحت اقتدار او بودند. او همچنین روابط خوبی با قاجارها برقرار کرد، با دختر حسین‌علی‌میرزا فرمانفرما حاکم فارس ازدواج کرد و همچنین تصمیم داشت که یکی از دختران محمد شاه قاجار را به ازدواج یکی از پسرانش در آورد. اما در نهایت به تهران فراخوانده شد و مجبور به اقامت در دربار شد.[۱]

محمدعلی خان در اوایل سلطنت ناصرالدین شاه به شیراز بازگشت و سه سال بعد درگذشت و برادرش، محمد قلی خان، که البته قدرتش به خاطر ثبات دولت مرکزی محدودتر بود، جانشین وی شد.[۱] در ۱۸۵۰ میلادی پنج محله نعمتی شیراز به ضدیت با خانواده حاج ابراهیم کلانتر که قدرت آنها در پنج محله نعمتی نهفته بود برخاستند و با قشقایی‌ها متحد شدند. همزمان بختیاری‌ها و بویر احمدی‌ها به خاطر درگیری‌های داخلی از مقابله با قشقایی‌ها بازماندند و می‌رفت که قشقایی‌ها قدرت برتر فارس شوند. قاجاریان که بیمناک شده بودند به پسر بزرگ حاج ابراهیم کلانتر، علی محمد خان عنوان قوام الملکی دادند و وی را حکمران فارس کردند و همچنین پنج ایل باصری، عرب، نفر، بهارلو و آینالو را با عنوان خمسه متحد کردند و ایلخانی اش را به قوام دادند تا مقابل قشقایی‌ها بایستند.[۶] با مرگ محمدقلی خان پسر دائم‌الخمرش سلطان محمد جای وی را گرفت. در دوران ریاست ضعیف او ایل با بزرگترین بحرانش، قحطی ۱۸۷۰ روبرو شد. با اینکه وی تا زمان مرگش عنوان ایلخانی را حفظ کرد اما عملاً کاره‌ای نبود و خان‌های سطح پایین‌تر قدرت را در دست داشتن و این آغازی شد بر از هم پاشیدگی ایل. به علاوه حدود ۵۰۰۰ خانوار قشقایی به ایل بختیاری پیوستند، به همین تعداد جذب شدند و حدود ۴۰۰۰ نفر نیز در روستاهای مختلف یکجانشین شدند.[۱]

تنها زمانی که اسماعیل خان صولت الدوله در ۱۹۰۴ ایلخان شد، قشقایی‌ها دوباره قدرت و همبستگی پیشینشان را به دست آوردند. در این دوران ایران توسط مظفرالدین شاه که بسیار بیمار بود اداره می‌شد و قدرت دولت مرکزی به طور پیوسته در حال کاهش بود. در شیراز صولت الدوله کنترل بیشتر سرزمین‌های عشایری را به دست داشت، در حالی که رقیبش قوام قدرتش را در شیراز حفظ کرده بود.[۱]

دوران مشروطه

اسماعیل خان قشقایی معروف به صولت الدوله

در انقلاب مشروطه فارس تبدیل به عرصه آشوب بی سابقه دو گروه رقیب، برای تسلط به آن شده بود. در آغاز، در پی حمایت خاندان قوام از سلطنت طلبان، قشقایی‌ها در صف حامیان مشروطه درآمدند. بعدتر که بختیاری‌ها بر تهران تسلط پیدا کردند و قوام درکنار آنها قرار گرفت، صولت الدوله اتحادی ضد بختیاری و ضد قوامی با شیخ خزعل و صدر الاشراف والی پشت کوه برقرار کرد که به معروف شد.[۱]

جنگ داخلی در فارس با شدتی بیشتر در گرفت زیرا بریتانیا نیز در آن دخالت می‌کرد. بریتانیایی‌ها که انحصار نفت را در خوزستان در دست داشتند از احساس خطر می‌کردند. آنها همچنین از راهزنی‌های بسیار و عوارض زیادی که نیروهای عشایری در جاده بوشهر-شیراز (که شریان اصلی تجارت بریتانیا در ایران بود) طلب می‌کردند بیمناک شده بودند. چون این راه از میان زمین‌های قشقایی‌ها می‌گذشت بازرگانان بریتانیایی صولت الدوله را مقصر می‌دانستند. از همین رو کنسولگری بریتانیا در شیراز به یکی از کانون‌های هوادار قوام در شیراز تبدیل شد. در ژوئیه ۱۹۱۱ زمانی که نیروهای قشقایی همراه نیروهای فرماندار هوادار قشقایی، ، به طور ناگهانی به مواضع قوام در تمام شهر یورش بردند، آشفتگی در فارس به اوج خود رسید. در جنگ جهانی اول، فارس بار دیگر به آشفته بازار تبدیل شد. زمانی که انور پاشا اعلام جهاد کرد، عثمانی‌ها و آلمانی‌ها بر این باور بودند که مسلمانان از شمال آفریقا تا شمال هندوستان علیه متفقین قیام خواهند کرد و ایران و افغانستان بی طرف مجبور به طرفداری از ایشان خواهند شد. آلمانی‌ها در نظر داشتند که عوامل گسترده‌ای را به این دو کشور بفرستند، اما زمانی که طرح آنگونه که می‌خواستند پیش نرفت در آخر آلمانی‌ها تنها دو گروه کوچک از عواملشان را به ایران و افغانستان فرستادند.[۱]

عوامل فرستاده شده به ایران را ویلهلم واسموس، کنسول سابق آلمان در بوشهر رهبری می‌کرد و روابط دوستانه‌ای با سران عشایری پیدا کرده بود. در بهار ۱۹۲۵ واسموس به عنوان کنسول آلمان روانه شیراز شد. در راهش در جنوب فارس، انگلیسی‌ها دو دستیار آلمانی و تجهیزاتش، به ویژه رمزهای سری اش را گرفتند. با همه اینها، در سه سال بعد، او چنان در محدوده بزرگی از درگیری‌ها تاثیر گذاشت، که دیگران به او لقب لرنس آلمانی را دادند. علی‌رغم پیروزی‌های زیاد واسموس، هواداران اصلی اش در تنگستان و دشتستان خیلی از شیراز دور بودند تا به او یاری رسانند. همین سبب شد که نیروهای قوام الملک به سمت شیراز پیشروی کنند و علی‌رغم کشته شدن قوام در راه، پسرش با کمک افسران آنگلوفیل ژاندارمری شیراز را فتح کرد. پس از آن برای جلوگیری از هرگونه کودتای طرفداران آلمان نیرویی جدید از افسران انگلیسی و سربازان ایرانی به نام پلیس جنوب تشکیل شد. پس از آن بود که واسموس در پی ایجاد نیرویی جدید با اتحاد کلانتر کازرون و ایلخان قشقایی برآمد. صولت الدوله با کینه‌ای که از انگلیسی‌ها به خاطر حمایتشان از قوام و همچنین تشکیل پلیس جنوب داشت، از این اتحاد استقبال کرد. صولت الدوله به سرعت علیه انگلیسی‌ها وارد جنگ شد اما به زودی دریافت که توان نیروهای ایلش را دست بالا گرفته‌است. در می۱۹۱۸ نیروی بزرگی از قشقایی‌هایی به دسته‌ای از نیروهای پلیس جنوب در خانه زنیان یورش بردند. نیروهای انگلیسی به سرعت برای کمک وارد میدان شدند و نبردی سنگین بین دو طرف در گرفت. در این نبرد قشقایی‌ها بسیار بیش از بریتانیایی‌ها بودند با این حال قاطعانه دفع شدند. با فروکش کردن آتش جنگ در اروپا،واسموس نیز به قم رفت که البته در آنجا توسط بریتانیایی‌ها دستگیر شد.[۱]

دوران پهلوی اول

در دوره پادشاهی رضاشاه، قشقایی‌ها از سختی‌های بسیاری آسیب دیدند. در سال ۱۹۲۶ صولت الدوله و پسر بزرگش ناصرخان به عنوان نمایندگان مجلس جدید به تهران فراخوانده شدند، اما به زودی دریافتند که در حقیقت زندانیان شاه هستند. آنها وادار به همکاری با دولت مرکزی در خلع سلاح ایل قشقایی شدند. پس از آن از مصونیت نمایندگی شان خلع شده و روانه زندان شدند. در همین حال فرماندهان نظامی، در راس طوایف مختلف قشقایی قرار گرفتند، ایلیاتی‌ها وادار به پیروی از قانون بسیار منفور خدمت اجباری شاه شدند و نظام جدید مالیاتی ای به اجرا گذاشته شد که همواره مورد سوء استفاده ماموران فاسد مالیاتی بود.[۱]

صولت‌الدوله قشقایی (ایستاده از سمت چپ نفر پنجم با کلاه پهلوی) در تبعید تهران (بهمن ۱۳۰۹) در کنار گروهی از رجال پهلوی

در بهار ۱۹۲۹، خشم ایلیاتی‌ها که با وحشیگری‌های حاکمان نظامی شعله ورتر شده بود، سبب قیامی سراسری در جنوب ایران با مرکزیت قشقایی‌ها شد. پس از چندین ماه زد و خورد، دولت مرکزی عهدنامه متارکه‌ای را امضا کرد که بنا بر آن می‌بایست صولت الدوله و ناصرخان دوباره به عضویت مجلس در می‌آمدند، فرماندهان نظامی، طوایف را ترک می‌کردند و عفو عمومی صادر می‌شد. با این حال رضاشاه مصمم به پایان دادن به نظام کوچ نشینی در ایران شد و همانگونه که او لرها، کردها و عرب‌ها را شکست داده بود در آخر موفق به شکست قشقایی‌ها شد. در ۱۹۳۲ قشقایی‌ها دست به قیام دیگری زدند که بیهوده بود. در ۱۹۳۳ صولت الدوله در یکی از زندان‌های رضاشاه کشته شد. کمی بعد از آن، شاه تصیم به تخته قاپو کردن عشایر از طریق بستن مسیرهای کوچشان به وسیله ارتش نوین و مکانیزه‌اش گرفت. این سیاست کوته بینانه عشایر را به کشاورز تبدیل نکرد و تنها باعث گرسنه ماندنشان شد.[۱] تخته قاپو کردن ایلات کوچرو نه به خاطر بهبود زندگی ایشان که به منظور برقراری امنیت و اهداف سیاسی صورت گرفت، اسکان اجباری خسارات جانی فراوان در پی داشت و دام‎های بسیاری از بین رفتند. همچنین ایلاتی که از کشاورزی سررشته نداشتند مجبور به کشاورزی شدند.[۷] و شاید حق با ویلیام داگلاس باشد که نوشته:«اگر چند دهه شرایط به همین گونه باقی می‌ماند، اینان از صحنه گیتی پاک می‌شدند»[۱]

پس از اشغال ایران توسط متفقین

ناصرخان قشقایی در چادر مخصوص‎اش

پس از اشغال ایران در جنگ جهانی دوم، زمانی که رضاشاه از سلطنت استعفا داد، ناصرخان و برادرش خسروخان از تهران گریختند و با شتاب به سوی فارس رفتند. ناصرخان خود را ایلخان نامید، کنترل تمامی اراضی ایل قشقایی را به دست گرفت و دستور به از سرگیری کوچ داد. او انگلیسی‌هراسی و ماهی گرفتن از آب گلالود را از پدرش به ارث برده بود. با اطمینان از اینکه یورش آلمانی‌ها به سمت قفقاز آغازی برای لشکرکشی شان به ایران و آزادی ایران از دست انگلیسی‌ها منفور است، او نیز همچون پدرش تصمیم گرفت که در یک درگیری جهانی دیگر سمت آلمانی‌ها را بگیرد. در بهار ۱۹۴۲ زمانی که آگاه شد یکی از عوامل آلمانی به نام شولتسه هولتوس در تهران پنهان شده‌است، به فارس فراخواندش. پس از آن هولتوس به فیروز آباد آمد و مشاور نظامی ناصرخان شد.[۱] همزمان دو تن از برادران ناصرخان به نام‌های و محمدحسین خان که در انگلستان تحصیل می‌کردند به آلمان رفته بودند و به عضویت نظرات شما عزیزان:




یک شنبه 13 مرداد 1392برچسب:قشقایی,ایل قشقایی, :: 12:32 ::  نويسنده : جمال