ناصرالدین‌شاه قاجار
 
درباره وبلاگ


درود دوستان گرامی به وبلاگ کوروش بزرگ خوش امدین نام وبلاگ مطعلق هست به کوروش بزرگ ولی از همه ی دوره های تاریخی ایران مطلب میزارم و امیدوارم وبلاگ مفیدی باشه برای همه ی ایرانیان و پارسی زبانان و از همه ی شما دوستان میخوام با نظرات خود من را به سوی وبلاگ بهتر یاری دهید با سپاس فراوان بدرود
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 7
بازدید ماه : 143
بازدید کل : 3695
تعداد مطالب : 242
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1



کوروش بزرگ
کوروش بزرگ پدر ایران زمین




تولد و خانواده

پدر ناصرالدین، محمدشاه قاجار نوه فتحعلی‏شاه قاجار و سومین پادشاه دودمان قاجاریه بود. محمدشاه هنگامی که دوازده سال داشت در ۱۲۳۴ به دستور فتحعلی‏شاه با دختر عمه‏ چهارده ساله‏ اش ملک جهان ازدواج کرد. این ازدواج به قصد از بین بردن تفرقه‏ بین شاخه ‏های دولو ایل قاجار صورت می‏ گرفت.[۱] در منابع عصر قاجار، طرح این ازدواج را جزئی از توصیه ‏های آغامحمدخان به فتحعلی‏شاه دانسته ‏اند.[۲] ناصرالدین سومین پسر و نخستین فرزند باقی‌مانده این زوج[۳] در ششم صفر ۱۲۴۷ در دهکده کهنمو از توابع اسکو در نزدیکی تبریز به دنیا آمد.[۴]

ولیعهدی

فرمان ولیعهدی ناصرالدین میرزا در ۱۲۵۱ هـ ق در تبریز خوانده شد.[۵] برادران تنی شاه بهمن میرزا و قهرمان میرزا، به بهانه سن کم ناصرالدین، او را شایسته داشتن عنوان ولیعهدی نمی‏دیدند.[۶] [۶] سرانجام ولیعهدی ناصرالدین زمانی تایید شد که قهرمان میرزا را به کفالت حکومت آذربایجان منصوب کردند که در واقع تایید ضمنی ولایت او بر ولیعهد صغیر بود.[۵]

نخستین وظیفه رسمی ولیعهد، سفر به ایروان برای ابلاغ تهنیت پدرش به نیکلای اول بود که در آن هنگام در قفقاز از ولایات تازه تسخیر شده بازدید می‏کرد. در هنگام ملاقات، تزار ولیعهد را روی زانوی خود نشاند و به نشان محبت انگشتر الماس خود را به او بخشید.[۷]

محمدشاه در تابستان ۱۲۵۵ هـ ق ناصرالدین را به پایتخت فراخواند. در آن هنگام او نزدیک پنج سال بود که پدرش را ندیده بود. در تابستان ۱۲۶۱ هـ ق ولیعهد چهارده ساله، با دخترعموی پدرش، گلین، ازدواج کرد. نخستین ازدواج ناصرالدین، به معنای رسیدن او به سن بلوغ بود که ضرورت انتصاب نایب ‏السلطنه را از بین می‏برد، چرا که دیگر ولیعهد صغیر محسوب نمی‏شد. در ۱۲۶۳ هـ ق بهمن میرزا به روسیه فرار کرد و محمدشاه، ناصرالدین را به درخواست خودش حاکم آذربایجان کرد. در این مدت ولیعهد با مسائل جدی حکمرانی آشنا شد. در همین زمان، باب را به فرمان حاجی میرزا آقاسی برای محاکمه و تفتیش عقاید به تبریز آوردند و مجلس محاکمه در حضور ناصرالدین صورت گرفت.

تاجگذاری

هنگامی که محمد شاه قاجار که سال‌ها با بیماری نقرس دست به گریبان بود در ۱۲۲۷ خورشیدی در ۴۲ سالگی از دنیا رفت، کشور گرفتار شورش بود و تنها بخش آرام ایران آذربایجان شمرده می‌شد. در این زمان ناصرالدین میرزای ولیعهد -که آن زمان شانزده‌ساله بود- در تبریز به سر می‌برد و مدعیان پادشاهی از هر سو سر برآورده بودند. حاجی میرزا آقاسی وزیر محمد شاه که توانایی آرام نگاه داشتن تهران را نداشت به حرم عبدالعظیم پناهنده شد و بست نشست. در این زمان ناصرالدین‌میرزا با پشتیبانی میرزاتقی‌خان امیرنظام (امیرکبیر آینده) راهی تهران شد و پیش از رسیدن به شهر میرزاتقی‌خان را لقب اتابک اعظم داد و او را صدراعظم خود گردانید. با رسیدن به تهران در همان سال ناصرالدین شاه به پادشاهی ایران رسید.

ناصرالدین شاه در ۲۲ شهریور ۱۲۲۷ (۱۴ شوال ۱۲۶۴) بر تخت نشست و از آن پس تا زمان مرگش در جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵ (۱۷ ذی‌القعدهٔ ۱۳۱۳) شاه ایران بود.

دوران صدارت امیرکبیر

میرزا تقی خان امیر کبیر

از پیشامدهای مهم این دوران شورش پسر صدراعظم فتحعلی شاه بود که پس از پایان پادشاهی محمد شاه سر به شورش برداشته بود. امیرکبیر را برای سرکوبی وی فرستاد که پس از سه سال کشمکش سرانجام این غائله با کشته‌شدن سالار پایان یافت. همچنین در این دوران سران بابی سرکوب‌شده و خود باب نیز تیرباران شد.

هنگامی که امیر و شاه به تهران رسیدند شمار ارتش ایران تنها ۳۰۰ تن بود.[نیازمند منبع] امیرکبیر که خود سپهسالار کل ایران بود به نظم و ساماندهی سپاه پرداخت و برای آموزش ارتشیان اقدام به استخدام آموزگار از خارج نمود و به صنعت اسلحه‌سازی رونق داد. او همچنین فرمان حذف لقب‌های اضافی در نامه‌نگاری‌ها را داد و به فرمان او حتی خود وی را نیز تنها با لقب جناب می‌خواندند. وی همچنین تلاش کرد جلوی رشوه‌خواری را بگیرد و به درآمد کارکنان دولت سامان دهد.

امیر کبیر به زیباسازی تهران و پیشرفت پایتخت نیز کوشید، در این راستا دست به ساخت و و گرمابه‌ها رسیدگی کرد و در اندیشهٔ کشاندن بخشی از آب رود کرج برای آشامیدن مردم تهران بود که دورهٔ زمامداری‌اش به پایان رسید و این طرح و دیگر اندیشه‌هایش ناکام ماند.

اقدامات امیر کبیر که به سود تودهٔ ایرانیان و به زیان شاهزادگان، دارایان، ملاها و اشراف بود خشم این دسته‌ها را برانگیخت و چون امیر جلوی دست‌اندازی مهد علیا را نیز در کارهای کشور گرفته‌بود اینان به گرد او جمع شدند. مهد علیا می‌کوشید تا میرزا آقاخان نوری را که در آن زمان وزیر لشکر بود جایگزین امیر کبیر نماید. پس شاه را انگیزاندند تا امیر را کنار بزند، اگرچه شاه جوان در آغاز پایداری نمود. از ۱۲۶۷ قمری میان شاه و امیر کبیر اندک‌اندک به هم می‌ریخت و شاه دچار بدگمانی به صدراعظمش می‌شد. اختلاف نظر میان شاه و امیر بالا می‌گرفت، برای نمونه یک بار شاه یکی از برادرانش را به فرمانروایی قم فرستاد ولی امیر او را بازگرداند و شاه که دلش از این کار امیر کبیر تیره شده بود او را باز به قم فرستاد. این گونه بود که شاه امیر کبیر را از صدر اعظمی کنار گذارد و او را به فرمانروایی کاشان گمارد. ولی کمی پس از آن که سفیر روسیه دست به اقداماتی نظامی به ظاهر به سود امیر کبیر زد، ناصرالدین شاه که بیمناک شده‌بود امیر را به باغ فین در کاشان فرستاد و چندی پس از آن به فرمان شاه امیرکبیر به قتل رسید.

قتل امیرکبیر در ماه ربیع‌الاول سال ۱۲۶۸ (قمری) اتفاق افتاد. پس از قتل امیرکبیر عزمی که او در باب تغییر و تحول دستگاه دولتی قاجار از خود نشان داده بود تکرار نشد، ولی او باعث شد ناصرالدین شاه تا حدودی به اصلاحات علاقه‌مند شود. سیاست‌های خارجی و داخلی ناصرالدین شاه نیز در سالهای بعد تا حدودی متاثر از اقدامات امیرکبیر بود.[۸]

دوران صدارت نوری

سوء قصد بابیان

قرةالعین. او از کسانی بود که به انتقام حمله گروهی از بابیان به ناصرالدین شاه کشته شد.

در سپیده دم بامداد روز ۸ شوال ۱۲۶۸ هنگامی که ناصرالدین شاه از کاخ ییلاقی نیاوران عازم شکار بود، گروهی از بابیان که توسط مأمور شده بودند، در فاصله کوتاهی از کاخ به شاه حمله کردند. آنان عریضه به دست به موکب شاه که تنها به اتفاق چندتن ملازم رکاب پیش می‏راند، نزدیک شدند و جبران وحنی را خواستند که با کشته شدن سید علی‌محمد باب به کیش آنان وارد شده بود. به ترتیب سه تن از آنان سه تیر شلیک کردند که تیر دوم شاه را مجروح ساخت. در زد و خوردی که پیش آمد قراولان شاه یک تن از مهاجمان را کشتند و دو تن را دستگیر کردند.[۹]

مهدعلیا، شاه را به دست داشتن میرزا آقاخان نوری در سوء قصد مظنون کرد و میرزا آقاخان برای مبرا ساختن خود از تهمت، شدت عمل به خرج داد و بابیان را به طور گسترده سرکوب و دستگیر ساخت.[۱۰] از جمله این دستگیر شدگان بهاء‏الله بود که توسط سفارت روسیه به ایران تحویل داده شد. متعاقباً تعدادی از دستگیرشدگان به دست صاحب منصبان دولتی سپرده شدند تا کشته شوند.[۱۱] قرةالعین نیز در این ماجرا کشته شد. او که از سال ۱۲۶۵ هجری قمری دستگیر شده بود، در زمان سوء قصد در منزل کلانتر تهران محبوس بود ولی دو هفته بعد از واقعه استنطاق و اعدام شد.[۱۲]

ناصرالدین شاه که در ۱۲۶۶ هجری قمری نخستین ولیعهد خود را از دست داده بود، دو هفته پس از سوء قصد را به ولیعهدی برگزید. ولی همچنان به دلیل سن کم معین‏ الدین میرزا، او نتوانست شاه شود. اگر ناصرالدین شاه در می‏گذشت، نایب‏ السلطنه ‏ای نیاز بود تا امور سلطنت را از طرف شاه صغیر در دست بگیرد. سفرای روسیه و بریتانیا در این مورد عباس میرزا ملک آرا، برادر ناتنی شاه را شایسته این مقام می‏دانستند. در این زمان شاه و مهدعلیا فرصت را برای از میان برداشتن عباس میرزا غنیمت شمردند و مدتی پس از سوء قصد، عباس میرزا را به دست داشتن در ماجرا متهم کردند. به منظور تنبیه عباس میرزا، شاه نخست تصمیم گرفت او را نابینا کند، ولی با هشدار سفرای روسیه و انگلیس به زندانی کردن او رضایت داد. اما در نهایت وی را به عراق عرب تبعید کرد.[۱۳]

قطع روابط با انگلیس

در اوایل دهه ۱۲۷۰ قمری اعطای تحت‌الحمایگی از طرف دولت بریتانیا به رجال ایرانی و دخالت‏ها مکرر سفرای بریتانیا در امور داخلی ایران ناصرالدین شاه را بیش از پیش به آن دولت بدگمان ساخت. عقاید میرزا ملکم خان مترجم مخصوص شاه و از معلمین دارالفنون نیز در ترغیب شاه به ایستادگی دربرابر نفوذ بریتانیا تاثیر داشت.[۱۴]

در نهایت ماجرای پناهندگی یکی از باجناق‏های ناصرالدین شاه، ، به سفارت بریتانیا در تهران در سال ۱۲۷۲ قمری منجر به قطع روابط دو کشور شد. هاشم خان همسرش خواهر قلهک در چادری در کنار چادر وزیرمختار بریتانیا زندگی کردند و در تهران نیز محل زندگی آنان خانه‏ای در مجاورت سفارت بود. این ماجرا منجر به شدت گرفتن شایعاتی در تهران درباب روابط عاطفی پنهان پروین خانم با موری شد.[۱۵] شاه پس از آنکه از چند مجتهد فتوا گرفت، دستور داد پروین خانم را به دستاویز جلوگیری از فحشا به خانه برادرش برده و بازداشت کنند. دربرابر موری از جمع دیگری از مجتهدین فتوا گرفت و خدمه سفارت را برای استرداد پروین خانم اعزام کرد، ولی با این عمل بر شایعات پیشین دامن زد.[۱۶] موری در مقابل مقاومت شاه در استرداد پروین خانم شاه را تهدید به قطع روابط بین دو کشور کرد؛ تصمیمی که در ۱۷ ربیع‌الاول ۱۲۷۲ با پایین کشیدن پرچم بریتانیا از سفارت عملی شد.[۱۷]

نقاشی از جوانی ناصرالدین شاه قاجار توسط بهرام کرمانشاهی در سده نوزدهم میلادی، محل نگهداری موزه لوور

مدتی پس از این واقعه، روزنامه وقایع اتفاقیه در یکی از شماره‏های خود احساسات ضد بریتانیایی ناصرالدین شاه را چنین توصیف کرد:[۱۸]

«[شاه] به قدری از کیفیت حالی خود متنفر شده‌است که حکومت یک ده در حالتی که غیرمحکوم [خارجی] باشد به مراتب ترجیح به این سلطنت می‏دهد... جمیع ناملایماتی که از ابتدای سلطنتش دیده سکوت کرده‌است ولی حال غیرت و کینه او زیادتی بر حوصله و حلمش کرده‌است و چنان معلوم می‏شود که حال تاج و تخت سلطنت را نمی‏خواهد مگر برای انتقام... از آن وقت، قلب او که مدتها مدید از تسلط دول خارجه منزجر بوده ابتدا کرده‌است به بازشدن شعف و سرور و حالت ساکت و غیرمختلف در خانه تبدیل شده‌است به غیرت و حمیت.»

فتح هرات

شاهزاده حسام ‏السلطنه، فاتح هرات.

ناصرالدین شاه در ربیع‏ الثانی ۱۲۷۲، فرمانی به پنج ایالت ایران ابلاغ کرد و امر کرد قشون ایالات به سرکردگی عمویش سلطان مراد میرزا حسام‌السلطنه به سمت هرات حرکت کنند. مدتی پس از آغاز محاصره هرات، سفیر بریتانیا در استانبول به ایران اعلام کرد برای استقرار مجدد روابط حاضر به مذاکره‌است. در پاسخ شاه میرزا ملکم خان به استانبول فرستاد ولی به دلیل سوابق طرفداری ملکم از فرانسه، سفیر بریتانیا به او اعتنایی نکرد. در ۱۹ رمضان ۱۲۷۲ نخستین اخطار بریتانیا به دولت ایران ابلاغ شد. بی نتیجه ماندن محاصره هرات و انعقاد معاهده پاریس (۱۸۵۶) در پایان جنگ کریمه که شاه را از کمک روسیه مأیوس کرد، او را از عقب نشینی بازنداشت. ناصرالدین شاه حتی تصمیم گرفت به خراسان عزیمت کند، اما نوری او را منصرف ساخت.[۱۹] در جستجوی حامیان جدید، شاه به فرانسه گرایش نشان داد. او از ناپلئون سوم، امپراتور فرانسه، برای حل اختلاف میان ایران و انگلیس درخواست کمک کرد و هدایای ارزشمندی، از جمله نشان شیر و خورشید، و چندین رشته مروارید برای وی فرستاد. ناصرالدین شاه همچنین تلاش کرد با ایالات متحده آمریکا پیمان دوستی بندد و از این راه وسیله تازه‏ای برای اعمال فشار برانگلیس در خلال مذاکرات فی‏مابین بیابد. شاه آمریکا را به ایجاد پایگاه‏های نظامی در خلیج فارس تشویق کرد، اما آن کشور تمایلی به درگیر کردن نیروی دریایی خود در آب‏های ایران نشان نداد. تقاضای شاه در مورد کمک مالی آمریکا به ایران هم بی‏نتیجه ماند.[۲۰]

امین‏الملک فرستاده ناصرالدین شاه، در دربار ناپلئون سوم.

اخطار و اتمام حجت دوم بریتانیا همزمان با تصرف جزیره خارک توسط نیروهای آن دولت، به ایران ابلاغ شد و به همراه آن شرایط سنگینی که بریتانیا برای برقراری صلح با ایران در نظر گرفته بود، از جمله عزل میرزا آقاخان نوری از صدارت و واگذاری بندر عباس به بریتانیا، به امین‏الملک، فرستاده ایران در استانبول، اعلام شد.[۲۱] دو هفته بعد، در در روز ۲۴ صفر ۱۲۷۳ خبر فتح هرات مقارن مرگ سلطان معین‏ الدین میرزا ولیعهد به ناصرالدین شاه رسید.[۲۲] به مجرد فتح هرات، امین‏الملک که تا کنون به دستور شاه منتظر مانده بود، با فرستادگان بریتانیا وارد مذاکره شد. دولت بریتانیا که نیروهای خود را در جنوب ایران مستقر کرده بود، بر شرایط سنگین خود پافشاری کرد ولی شاه به پشت گرمی فتح هرات از امین ‏الملک خواست تسلیم خواست‏ه‌های بریتانیا نشود.[۲۳] مقارن این ایام شاهزاده‏ای هندی از دهلی موسوم به به دربار قاجار پناه آورد و خواستار یاری ایران به مخالفان هندی بریتانیا شد. محمدنجف میرزا که خود را برادرزاده گورکانی هند می‏دانست، شاه را به حرکت دادن نیروهایش از هرات به مرزهای هند تشویق کرد و به او اطمینان داد که انقلابی ضد انگلیسی در هند در حال نزج است که تقارن آن با لشکرکشی شاه به هند موجب استیصال انگلیسیان خواهد شد. اما پیشروی نیروی دریایی بریتانیا در جنوب ایران، شاه را از بلندپروازی‏های بیشتر بازداشت. در اواسط ربیع‌الثانی ۱۲۷۳ نیروهای بریتانیایی بندر بوشهر و نواحی اطراف آن را اشغال کردند و بدون روبه رو شدن با هرگونه مقاومتی پیشروی خود را در خاک ایران ادامه دادند. در ماه رجب در جریان جنگ خوشاب، خانلر میرزا عموی شاه و حاکم خوزستان به سرعت عقب نشینی کرد و به این ترتیب مناطق بیشتری به دست نیروهای بریتانیا افتاد. ناصرالدین شاه به دلیل تهی بودن خزانه‏ها خود را از آماده کردن نیرویی برای مقابله با بریتانیا ناتوان دید و حاضر به صلح شد. به دستور او امین‏ الملک به فرانسه رفت و معاهده پاریس را با دولت بریتانیا به امضا رساند که به موجب آن ایران ملزم شد از تمام ادعاهای خود نسبت به هرات چشم پوشی کند.[۲۴]

عشق به جیران

احتمالاً برای نخستین بار ناصرالدین شاه، جیران را در جمع ملازمان مهدعلیا در حدود سال ۱۲۶۸ قمری (اندکی پس از قتل امیرکبیر) دید و به او علاقه ‏مند شد.[۲۵] شیفتگی او به شکار و رفتار جسورانه او که برخلاف حجب معمول زنان حرمسرا بود، او را بیش از پیش مورد توجه شاه قرار داد.[۲۵] برطبق گفته‏های دوستعلی معیری (نوه ناصرالدین شاه):[۲۶]

«جیران هنگام سواری چکمه به پا می‏کرد و روبنده را گرد سر پیچیده به چالاکی بر زین می‏نشست. گروهی انبوه از تفنگدار، قوشبان، نوکر و چاپلوس در رکابش سوار می‏شند و از دور همه را گمان می‏رفت که کبکبه شاهانه‌است. در شکارگاه، قوش مخصوص خود را که «غزال» نام نهاده بود بدست می‏گرفت و برپشت اسب قزلی گلگون به نام «آهو» به قله کوه بر آمده، شهباز را در پی کبک می‏افکند.»

از دیگر معشوقه های وی نگین بود که طبق افسانه ها در زمان سفر کرد و به صدها سال دیگر رفت و خود از این موضوع خبر ندارد، از مضخصات او موهای بنفشش است.

به اعتقاد عباس امانت «دل‏بستگی شاه به جیران به روال عشق‏های عادی عصر نوین و برعکس زندگی جمعی حرمسرا فردی و خصوصی بود» و مهر او برای شاه «تجسم نوع دیگری از خانواده، همسر و فرزند بود که در پس ظاهر شاهانه، قرینه‏ ای از زندگی عادی به او عرضه می‏داشت.»[۲۷] در سال ۱۲۶۸ قمری دومین پسر جیران، به دنیا آمد و به زودی مورد علاقه زیاد شاه قرار گرفت.[۲۷] زمانی که محمدقاسم میرزا پنج سال داشت، شاه به او لقب امیرنظام داد و به فرماندهی کل قشون ایران منصوبش ساخت.[۲۸] پس از مرگ سلطان معین ‏الدین میرزا، ناصرالدین شاه تمایل یافت محمدقاسم میرزا را به ولیعهدی برگزیند.[۲۷] اما نسب غیرقاجار جیران و اینکه او همسر عقدی شاه نبود مانع عملی شدن این تصمیم بود. مقارن شوال ۱۲۷۳ چندتن از رجال معتبر از جمله مستوفی‏الممالک و عزیز خان مکری فهرستی از جرایم نوری تهیه کردند. جیران که می‏خواست نوری را وادار به پذیرش ولیعهدی پسرش کند، با آنان همدست شد و مأموریت یافت تا فهرست جرایم را به نظر شاه رساند.[۲۹] اما او تنها بخشی از موارد را نزد شاه افشا کرد و باقی را برای تحت فشار قرار دادن نوری تا رسیدن به توافق نهایی در خصوص ولیعهدی محمدقاسم میرزا آشکار نکرد. نظرات شما عزیزان: